آموزشی

چطور به یک نقاشی نگاه کنیم؟

 

آریو فرضی

 

در ادامه مطالب حول محور هنر و درک هنر به طور عام و درک نقاشی به طور خاص، در این مقاله به موضوعی عمومی می‌پردازم که شاید برای بسیاری از مخاطبان نقاشی سوال بوده باشد: اینکه یک نقاشی چه باید باشد؟ و یا اینکه به یک نقاشی چطور باید نگاه کنیم و در آن چه ببینیم؟

وقتی این سوال مطرح می‌شود که “یک نقاشی چه باید باشد؟” یکی از آزاردهنده‌ترین پاسخ‌هایی که گاهی از هنرجویان یا علاقه‌مندان به نقاشی می‌شنوم این است که ” نقاشی باید قشنگ باشد”… و شاید سالها مطالعه، آموزش و پالایش نگاه و دید هنری لازم است تا شخص یاد بگیرد که : خیر، نقاشی نباید قشنگ باشد… البته منظور ما در اینجا نقاشی هنری بوده و نقاشی دکوراتیو و تزیینی نیست، چون آن ژانر از نقاشی می‌تواند قشنگ باشد و فاقد هر گونه ارزش هنری… حال اگر نقاشی قرار نیست قشنگ باشد… پس چه باید باشد؟

ساده‌ترین و منطقی‌ترین جواب به این سوال این است که نقاشی باید “نقاشی” باشد… و البته که این جواب مشکلی از بیننده و مخاطب نقاشی حل نمی‌کند… پس برای اینکه به درک صحیحی از یک اثر نقاشی برسیم ابتدا باید عناصر تشکیل‌دهنده نقاشی و سپس کارکرد نقاشی را بشناسیم…

شناخت اینکه یک نقاشی از چه چیزهایی تشکیل شده به ما این امکان را می‌دهد تا از چگونگی به‌کارگیری عوامل تشکیل دهنده توسط نقاش و چرای این نوع از به‌کارگیری این عوامل آگاه شویم.

 

در اینجا مروری خواهم داشت از آنچه در یک تابلوی نقاشی می‌تواند اتفاق بیفتد:

هنگامی‌ که روبروی یک اثر نقاشی می‌ایستیم اولین چیزی که می‌بینیم عناصری هستند که شکل ظاهری آن اثر را می‌سازند… این عناصر که به آنها “عناصر بصری” می‌گویند عبارتند از خط، نقطه، سطح، شکل، رنگ، والور، درجه بندی و بافت…
در اینجا قصد ندارم به شرح تک‌تک این عناصر بپردازم ولی هر آنچه در یک تابلو می‌توانید انگشتتان را رویش قرار دهید یکی از عناصر بصری است… شما می‌توانید به راحتی در یک نقاشی تشخیص دهید که نقاش از چه اشکال، چه رنگ‌هایی استفاده کرده، رنگ‌های به‌کارگرفته‌شده غالبا گرم هستند یا سرد، کجاها نقاش از تیرگی و کجاها از روشنایی استفاده کرده… این مرحله به‌راحتی قابل تشخیص است.

در مرحله بعدی اصول و قواعدی وجود دارند که نقاش بر اساس آنها از یک یا چندین عنصر بصری در خلق نقاشی استفاده می‌کند… اینکه خطوط با هم چه ارتباطی داشته باشند، تناسب بین سطوح و اشکال به چه نحوی باشد، از چه قواعدی برای همنشینی رنگ‌ها استفاده شود، برای ایجاد تعادل از چه روش‌هایی استفاده شود، نقاشی چه حسی را در بیننده القا کند، چیدمان عناصر شلوغ باشد یا خلوت، … و صدها نکته دیگر که توسط نقاش رعایت و لحاظ می‌شوند تا نقاشی همان ترکیبی شود که نقاش می‌خواسته… این مرحله از کار به‌طور مستقیم قابل رویت نیست… شما نمی‌توانید انگشتتان را روی تعادل، تناسب، کمپوزیسیون، … و سایر اصول و مبانی به‌کار گرفته شده بگذارید بلکه می‌توانید حسی که نقاش با این روش از به‌کارگیری این عناصر و قواعد به وجود آورده را به‌طور درونی حس کنید.

 

پس از عبور از دو مرحله پیش… مروری می‌کنم بر عناصر دیگری که در یک نقاشی به‌طور مستقیم یا به‌طور ضمنی می‌توانند حضور داشته باشند:

 

داستان- موضوع
نقاشی بین قرون چهارم تا چهاردهم بیشتر حالت روایی و داستان‌گویانه داشت… پس طبیعی است اگر به یکی از نقاشی‌های دلا فرانچسکا، یا یکی از نقاشی‌های تیسین نگاه کنید قطعا در این نقاشی‌ها داستانی در حال بازگو شدن است… دانستن این داستان‌ها که اغلب ریشه در داستان‌های کتاب مقدس داشتند، می‌تواند به درک بهتر از این دسته آثار کمک کند.

 

اسطوره
حضور اسطوره در نقاشی‌های پس از رنسانس بسیار فراگیر است… در نقاشی‌های اواخر دوران رنسانس و دوران باروک یعنی قرون شانزده و هفده میلادی اسطوره‌های یونانی به کرات به چشم می‌خورد… نگاه کنید به تابلوی تولد ونوس اثر بوتیچلی که در آن پیدایش ونوس از نطفه‌ای که به داخل دریا پرتاب شده بود و حضور اسطوره زامفیر ( باد) و اسطوره بهار با لباسی پر از گل… همگی نشان از چگونگی پیدایش ونوس دارند… در نقاشی‌های این دوره عدم شناخت اسطوره باعث عدم درک این نوع از نقاشی‌ها می‌شود.

 

نماد و سمبل
حضور عناصر سمبولیک در نقاشی از دوران باروک تا زمان نقاشان پست-امپرسیونیست یعنی بین قرون هفده تا نوزده به کرات به چشم می‌خورد… سمبل‌ها ریشه در فرهنگ‌های بومی، نژادی و دینی دارند و شناخت این سمبل‌ها به بیننده کمک می‌کنند تا درک بهتری از هدف نقاش در به‌کارگیری آنها داشته باشد.
به عنوان مثال در تابلوی “ازدواج آرنوفلینی” اثر وان آیک که به تفصیل در کلاس تاریخ در موردش صحبت کردم، آینه به عنوان نماد چشم شاهد، تک شمع در لوستر نماد امتداد عشق در شب ازدواج و مجسمه سنت مارگریت به عنوان نماد باروری و حامی کودکان، میوه نماد ثروتمندی آرنوفلینی، و …
همچنین در آخرین اثر ورمیر نقاش هلندی دوران باروک به نام ” هنر نقاشی”، خط تا در وسط نقشه روی دیوار نماد دو پاره شدن اروپا به دو قطب کاتولیک و پروتستان، عقاب دو سر در بالای لوستر نماد امپراطوری رومیان هاپسبورگ، ماسک روی میز نماد تئاتر، ترومبون در دست مدل نماد موسیقی، و …
در نتیجه شناخت نماد ها و سمبل ها به درک اتفاقاتی که در یک تابلوی نقاشی می‌افتد کمک می‌کند.

 

تکنیک و مدیوم
دو عنصر دیگری که هنگام نگاه کردن به یک نقاشی می‌تواند توجه ما را به خود جلب کند مدیوم و تکنیک آن اثرند. مدیوم وسیله ای است که با آن نقاشی خلق شده است. تمپرا، رنگ و روغن، آبرنگ، پاستل،  اکریلیک… مدیوم‌های نقا‌شی اند. تکنیک عبارت از روشی است که نقاش برای استفاده از مدیوم و تاثیرگذاری بر بیننده استفاده می‌کند، به عنوان مثال: خیس در خیس،  چیاروسکورو، قلم خشک، … تکنیک هستند. متاسفانه در ایران واژه تکنیک توسط اغلب نقاشان و گالری‌ها به غلط و معادل مدیوم استفاده می‌شود.

 

سبک تاریخی
سبک تاریخی عبارت از مجموعه شیوه‌هایی است که گروهی از نقاشان به طور یکسان در مقطعی از تاریخ به کار می‌گیرند… برخورداری از دانش سبک‌شناسی به بیننده این توانایی را می‌دهد که هنگام نگاه کردن به اثر هنری تشخیص دهد این نقاشی متعلق به چه سبکی است و این سبک به دنبال بیان چه بوده… به عنوان مثال در دوران باروک نقاشان عمدتا از پس‌زمینه های تیره و کنتراست در نورپردازی‌های موضعی استفاده می‌کردند و یا در سبک امپرسیونیسم عنصر حاکم نور و استفاده از رنگ‌های ترکیب نشده بود و …

 

سبک شخصی
سبک شخصی روش و اسلوبی است که نقاش اتخاذ می‌کند و با پیروی از آن مجموعه‌ای نقاشی خلق می‌کند… آشنایی با سبک شخصی هر نقاش به درک و شناخت آثار او کمک می‌کند، به عنوان مثال استفاده از ورق طلا و عناصر آرت نوو در کارهای گوستاو کلیمت، ساده کردن عناصر پرتره در آثار مدیلیانی، استفاده از اشکال هندسی در کارهای پیکاسو، … سبک شخصی این افراد را می‌سازند.

 

دیدگاه و بیان
هر نقاش مبنی بر نگرشش از جهان، هنر، اتفاقات جاری، عقیده و … دیدگاهی پیدا می‌کند که در نقاشی او نمایان می‌شود… نگاه کنید به مجموعه نقاشی‌های سیاه نقاش معاصر انگلیسی جان ورچیو از لندن که از دید او لندن شهری دود گرفته و خاکستری است… و یا پیکرهای بی دست و پایی که بهمن محصص به زیبایی کشید که حاکی از انسان امروزی از دید اوست که دیگر انسانی بی چشم و دهان و دست و پاست… بیان هنری عبارت است از نحوه انتقال پیام بصری توسط نقاش به بیننده… کارکرد هر نقاشی انتقال حسی بصری و تبدیل آن به حسی انسانی در درون بیننده است، هر نقاش به فراخور هدف خویش از نوع انجام این انتقال حس، بیان خاص خود را انتخاب می‌کند… توجه کردن به موارد فوق هنگام نگاه کردن به یک نقاشی می‌تواند به درک هر بیننده از آن اثر کمک کند… نگاه کردن به آثار هنری نیازمند توجه به این موارد و تمرین و پالایش نگاه است… تمرین درست دیدن را از امروز شروع کنید.

دیدگاهتان را بنویسید