آریو فرضی
آبرنگ به عنوان ژانر، آبرنگ به عنوان مدیوم
بهار نود و نه و حصر خودخواسته ناشی از ویروسی ناخوانده، این فرصت را برای من به وجود آورد که در مورد وضعیت نابهنجار نقاشی آبرنگ امروز ایران چند کلمه ای بنویسم؛ جايگاهی که علیرغم جلای زنگار خورده ظاهری ای که عده ای به جد سعی دارند به رخ بیمار این گونه نوظهور از نقاشی بدهند، همچنان از چشم بیننده هنرشناس پنهان نمیماند و تحسین و تمجید عوام دور از هنر نیز رنگ بر رخ بیمارش باز نمیگرداند.
بحث تاریخی در مورد آبرنگ به عنوان وسیله (مدیوم) ی جدی در نقاشی در اروپا به دوران رنسانس یعنی قرن شانزدهم و آثار دورر و ون دایک و به تکنیک امروزی آن به قرن نوزدهم در انگلستان و آمریکا باز میگردد، در انگلستان، ویلیام بلیک و توماس گریتین در قرن هجده، ویلیام ترنر و جان کاتمن در قرن نوزدهم و به دنبال آنها سیلی از نقاشان در انگلستان سنت نقاشی با آبرنگ را تا امروز ادامه داده اند. در آمریکا نیز همزمان با مکتب امپرسیونیسم فرانسه در قرن نوزدهم، نقاشی آمریکایی به نام وینزلو هومر از آبرنگ به شکل و تکنیک امروزی آن در نقاشی استفاده کرد و این سنت از او از طریق ماریون واکتل، الیوت اوهارا، جان سینگر سارجنت و صدها نقاش توانای دیگر به نسل نقاشان قرن بیستم رسید که از شاخص ترین چهره های آن میتوان به اندرو وایت که بزرگترین نقاش قرن بیستم آمریکا لقب گرفت و ادگار ویتنی از برجسته ترین معلمان و تئوریسین های نقاشی آبرنگ نام برد. لازم به ذکر است که انجمن نقاشان آبرنگ در آمریکا در سال ۱۸۶۶ تاسیس شد.
نقاشی آبرنگ در ایران به شکل امروزی آن و نه به شکل سنتی ای که در نگارگری و تذهیب استفاده میشد، ریشه در مکتب اصفهان در دهه سی و چهل شمسی دارد، زمانی که سمبات در کیورغیان (۱۹۹۹-۱۹۱۳) نقاشی هایی از مناظر اصفهان عمدتا برای فروش به توریست های غربی و مطابق دید و سلیقه آنان با آبرنگ میکشید. یروان، نهاپتیان و میشا شهبازیان از معاصرین سمبات از پایه گذاران نقاشی آبرنگ به سبک امروزی آن میباشند. آیدین آغداشلو در سخنرانی اش در اردبیهشت ۱۳۹۸ در کانون عکس سینماگران اصفهان به تفصیل به نقاشی آبرنگ مکتب اصفهان پرداخته که علاقه مندان میتوانند به آن مطلب رجوع کنند.
هدف من بحث تاریخی نقاشی آبرنگ نیست، بلکه آسیب شناسی سیل کارهایی است که به نام نقاشی آبرنگ در معرض دید عموم قرار میگیرند و متاسفانه آنچنان از هر گونه معیار هنری و زیبایی شناختی خالی اند که وجودشان جز تخریب تدریجی سلیقه بیننده، به حاشیه رانده شدن نقاشی آبرنگ به عنوان مدیومی توانا در نقاشی معاصر، حذف تدریجی آثار آبرنگ از نمایشگاه ها ی جدی،… راه به جایی نمیبرد.
آنچه امروز در عمده آثار نقاشی آبرنگ در ایران شاهدش هستیم، نتیجه چند اشتباه اساسی در درک مفاهیم بنیادین هنر و نقاشی است:
اولین اشتباه بنیادین فرق نگذاشتن بین نقاشی به عنوان فن و نقاشی به عنوان هنر است: نقاشی به عنوان فن و مهارت مسیر ابتدایی ای است که هر علاقمند به نقاشی میباید طی کند. در این مسیر هنرجو با اصول طراحی، نقاشی و مبانی حاکم بر نقاشی یا همان مبانی هنرهای تجسمی و… آشنا میشود و پس از سالها تمرین مداوم و سخت تکنیسین یا صنعتگر نقاشی میشود… آنچه او در این مرحله تولید میکند در بهترین حالت کاری است از نظر تکنیکی بی عیب… حال اگر این هنرجو پشتوانه سواد بصری، دانش تاریخ هنر و سبک شناختی، نگاه ظریف و ریزبینانه به هستی و دنیای پیرامون خود، سلیقه خوب و در یک عبارت دید هنری داشته باشد، میتواند مهارت نقاشی را با دید و بیان هنری بیامیزد و کاری هنری ارائه دهد.
آنچه در سیل نقاشی های آبرنگ امروز در ایران میبینیم، عمدتا کارهایی هستند که از نظر ابتدایی ترین اصول فنی نقاشی از قبیل طراحی، کمپوزیسیون، بحث ارزش رنگی، هارمونی، تعادل، … و همچنین از نظر درک و تعریف رسالت نقاش و نقاشی و یا بطور کلی تر رسالت هنر و هنرمند هنوز ایرادهای فاحش دارند، یعنی هنوز مرحله پایگی آموزش فنی و تئوریک برای نقاش این آثار کامل نشده و از طرف دیگر نه نگاه شخصی ای در آنها مشهود است نه دیدی ظریف، متفاوت و یا هنری.
دومین اشتباه بنیادین در این زمینه مغلطه آبرنگ به عنوان ژانر در مقابل آبرنگ به عنوان مدیوم است: نباید فراموش کنیم آبرنگ صرفا مدیومی است برای نقاشی؛ مانند تمپرا، رنگ و روغن، آکریلیک، گواش، پاستل، مداد رنگی و… پس هیچ تفاوتی بین نقاشی در مفهوم محض و هنری آن هنگامیکه با مدیوم های مختلف انجام شده باشد نباید وجود داشته باشد… آنچه که نقاشی را ارزشمند و تبدیل به یک اثر هنری میکند مدیوم آن نیست بلکه بینش و دانش بصری نقاش در فهم معنی و رسالت هنر و بیان شخصی او از واقعیت و حقیقت در قالب بیان هنری است.
بهترین نقاشی های آبرنگ در ایران را در آثار نقاشانی میبینیم که با این دید به آبرنگ نگاه کردند و آبرنگ در دستان آنان تفاوتی با سایر مدیوم های نقاشی نداشته است… به عنوان مثال نگاه کنید به کارهای هوشنگ پزشکنیا، منصور قند ریز، محمد ابراهیم جعفری، علی گلستانه، آیدین آغداشلو، علی اکبر صادقی، فریدون آو، … و ده ها نقاش ارزنده که با شناخت از جایگاه و چیستی نقاشی از آبرنگ به عنوان وسیله کار (مدیوم) استفاده کردند و کارهایی ماندگار آفریدند.
متاسفانه آنچه امروز باعث سیل کارهای بی هویت، غیر هنری، کلیشه ای، کپی های ترجمه شده، کپی های از آن خود شده، و در یک کلمه کارهای بد و ضعیف شده، نگاه به آبرنگ به عنوان ژانر است… ژانر به معنی گونه یا نوع خاصی از کار ادبی یا هنری است… نگاه ژانر- محور به آبرنگ باعث شده تعاریفی از پیش مشخص شده در تکنیک، موضوع، انتخاب رنگ،… در این نوع نقاشی حاکم شود… گویا نقاشی آبرنگ باید در ارکانش ضعف در مبانی، طراحی، رنگ شناسی، اصول و مبانی هنرهای تجسمی، سوژه های کلیشه ای، بد سلیقه ای… وجود داشته باشد تا آن نقاشی در ژانر نقاشی آبرنگ بگنجد. کپی های از آن خود شده و ترجمه شده از نقاشان تجاری غربی از دیگر معضلات ناشی از دسترسی آسان از طریق اینترنت است… تا جایی که اگر دو نقاش اروگوئه ای و کروات : آلوارو کاستانت و جوزف زبوگویچ نبودند، تعداد بیشماری نقاشان آبرنگ هند، افغانستان و ایران دیگر کاری برای انجام نداشتند.
نمود نگاه ژانر- محور به آبرنگ را در آموزش های غیر آکادمیک و اساسا غلط پیروان این نگرش نیز به وفور مشاهده میکنیم، مربی هایی که به جای آموزش مفاهیم بنیادین هنر و نقاشی و آموزش مهارت های پایگی صرفا به آموزش روش و کلیشه های حاضری بسنده میکنند و چون آموزش روش-محور زود بازده تر از آموزش بنیادین نقاشی است، هنرجویان در بازده زمانی کوتاهی قادر به باز تولید کلیشه های از پیش آماده میشوند و در نهایت تبدیل به نسخه ضعیف شده مربی خود میشوند ولی توانایی و شناخت ابتدایی برای درک و آفرینش اثری که ارزش هنری داشته باشد را ندارند… در این نوع از آموزش هنرجو با عبارات کلیشه ای همچون ” آسمان همیشه به رنگ اولترا مارین است” بدون در نظر گرفتن این واقعیت که آسمان میتواند هر رنگی باشد، و یا “رنگ سبز در درخت ترکیب این رنگ است و آن” بدون در نظر گرفتن اینکه حتی در نقاشی بازنمایانه هم رنگ هر عنصری تابع ده ها عامل خارجی و قوانین همنشینی است روبرو می شود… آموزش روش-محور در بهترین حالت باعث خرسندی هنرجو و ناامیدی جامعه هنری از پرورش نقاشانی است که تعریفی درست از هنر و نقاشی دارند و در سمت نیل به هدفی بالاتر از بازتولید درجه دو و سه از کلیشه های از پیش تعیین شده قدم برمیدارند.
اگر موزه ها و گالری دارها در ایران از اسم آبرنگ دچار تشنج میشوند، دلیلش این حجم بزرگ از کارهای بی هویت و غیر هنری است که به تولید انبوه رسیده و به جای اینکه از بوته نقد عبور داده شوند و آسیب شناسی شوند، بالعکس با تعارف و تمجیدهای بی اساس از جایگاه مشق های هنرجویی به جایگاه نقاشی هایی در خور تحسین و مدال و تقدیرنامه پرتاب شده اند. اگر این نگرش اصلاح نشود شاهد افول هر چه بیشتر آنچه نقاشی آبرنگ ایران نامیده میشود خواهیم بود.
آبرنگ جذابیت ها و توانایی های بی نظیری دارد… نگذاریم این جذابیت روی اصل و معنی واقعی نقاشی سایه بیاندازد و اصل قضیه که احترام به شالوده هنر و آفرینش یک اثر هنری است به فراموشی سپرده شود.